که «هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.». بنابراین و نیز باتوجه به برابری جایگاه اهلبیت علیهمالسلام و قرآنکریم در حدیث ثقلین که لزوم شناخت آنان را برای پیروی همگن از قرآن و ایشان در پی دارد، بسیار طبیعی است که «معرفت امام» اهمیت فراوان و قابلتوجهی در این اندیشه یابد؛
اما اینکه منظور از معرفت امام چیست و در چه سطحی از علوم باید آن را پیگرفت، از جمله پرسشهایی است که این جستار آن را با نگاه ویژه به بیستونهم صفر، سالروز شهادت امام علیبن موسیالرضا علیهالسلام در سال دویستو سوم هجری، پی میگیرد.
گر امام را در این متن نبوی که« هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت رفته است» متعلق و موضوع معرفت بدانیم، باید دو گونه معرفت حضوری و حصولی را در اینباره بهعنوان دستهبندیهای ابتدایی معرفت از یکدیگر بازشناسایی کنیم.
سپس باید توجه کامل خود را به این نکته معطوف نماییم که منظور از «شناخت» در کلام پیامبر(ص) کدام است؟
میدانیم که معیار معرفت حضوری، اتحاد وجودی فاعل شناسا و موضوع شناخت است، بنابراین، میتوان گفت؛
چنین اتحادی لااقل میان نفس شناسا و نفس امام، صورت نمیپذیرد، هرچند تصویری که از امام در ذهن آدمی مرتسم میشود، امکان این اتحاد را فراهم میآورد، ولی بیتردید، مقصود از معرفت حضوری را محقق نمیسازد.
بنابراین بهنظر میرسد که باید معرفتجویی درباره امام را در سطح دیگری پیگرفت.
در معرفت حصولی، تنها عامل ایجاد رابطه و انتقال اطلاعات و آنچه در واقع امکان برقراری ارتباط میان عالم و موضوع معرفت را فراهم میسازد، صور و مفاهیم ذهنی هستند که با منقش شدن در روح فاعل شناسا، آگاهی و دانش را به او منتقل میسازند.
اگر این نوع معرفت را در شناخت امام بهکار بریم، بهیک دستهبندی دیگر در معرفت خواهیم رسید: معرفت حصولی مستقیم و معرفت حصولی غیرمستقیم.
ترکیب این دوگونه معرفت با شرایط خاصی که احتمالاً آغاز عصر غیبت کبری و پنهان شدن ظاهری امام از دیدگان در سال 329 هجری، تحمیل نموده است و نیز توجه به این امر که جریان شناخت امام، فرآیندی مستمر و پویاست و بههیچوجه از ماهیتی ایستا برخوردار نیست، ما را با شیوهای از معرفت امام مواجه میسازد که «معرفت حصولی غیرمستقیم» نام دارد.
منابع و مأخذ معرفت حصولی غیرمستقیم، مجموعهای از مصادر و نوشتههای تاریخی، فقهی و حدیثی است که امکان اینگونه شناخت را در اختیار میگذارد.
به سخن دیگر، شناخت امام که گاه تا میزان بالایی برانگیزاننده احساسات و عواطف و نیز شور و حماسه و حتی تعیینکننده مسیر زندگی آدمی است و اثرات بسیار محسوس خود را بر تعاملات فردی و اجتماعی شخص میگذارد، در بستر و زمینهای پدید میآید که این منابع تاریخی و مصادر حدیثی، آن را ایجاد کردهاند.
این منابع را که با توجه به توضیح پیشگفته و نیز هدف شناخت امام، باید بسیار پراهمیت تلقی نمود، از جهت نوع نگاهی که به موضوع مورد بحث، یعنی زندگی سیاسی – دینی امام رضا(ع) داشتهاند میتوان به چندگونه تقسیمبندی کرد؛ ولی بهنظر میرسد بهترین و کارآمدترین معیار دستهبندی، لااقل باتوجه به همان منظومه فکری، دستهبندی براساس باورها و قرب و بعد نگارندگان این منابع از مواضع رسمی خلافت حاکم باشد.
البته این ملاک بههیچ روی نظر به توثیق هیچیک از این دو دسته از مصادر ندارد. اما به هر روی نوع تصویرسازی این 2 به حوادث حساس زندگی امام مانند بیعت به ولایت عهدی و مرگ یا شهادت ایشان، شاید تنها در پیوند با عامل پیشگفته، قابل بازتعریف باشد.
از تاریخهای عمومی نزدیک به مکتب خلفای عباسی که در ضمن بررسی حوادث قرون نخست هجری، به حیات ائمه و ازجمله امام رضا(ع) اشاره کردهاند میتوان از تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، تاریخ مسعودی و تاریخ ابن اثیر، یاد کرد.
هرچند این تواریخ در نزدیکی به مواضع رسمی، از وضعیت یکسانی برخوردار نیستند، تا جایی که یعقوبی و مسعودی به داشتن گرایشهای شیعی متهم هستند اما در هر صورت با سنجش میان این 2 دسته میتوان، تقریبا به آن معیار دست یافت.
از 5 شخصیت برجسته شیعه در 5 قرن نخست، که بیشک میتوان آنان را 5 رکن تشیع در تمام اعصار بهشمار آورد؛ یعنی، شیخ محمد بن یعقوب کلینی (م329هـ)، شیخ محمد بن علی بن بابویه، معروف به صدوق (م381هـ)، شریف مرتضی علمالهدی (م436هـ) و شیخ محمد بن حسن طوسی (م460هـ) و شیخ مفید لااقل 3 تن تصویری تقریبا جامع از حیات ائمه و ازجمله امام رضا(ع) ارائه کردهاند.
بهویژه آن بخش از زندگی سیاسی ایشان که به بیعت ایشان با عنوان ولایت عهدی منجر شده است و همواره برای شیعیان سادهاندیش پرسشبرانگیز بوده، از مسائلی است که به آن پرداختهاند.
محمد بن یعقوب کلینی در «الکافی» که درواقع مهمترین کتاب حدیثی شیعه است، در کتاب الحجه که به شرح حال ائمه اختصاص دارد، یک فصل کامل را به امام رضا اختصاص داده است.
روایات کلینی درباره امام رضادرواقع بیشتر از طریق علی بن ابراهیم قمی و پدرش، ابراهیم بن هاشم قمی است. ابراهیم را باید عامل انتقال اخبار و احادیث شیعی از کوفه به قم دانست.
او از اصحاب امامان بوده است، بنابراین میتوانسته بسیاری از رفتارها و گفتارهای ایشان را برای راویان و ازجمله فرزند علی، گزارش نماید.
ولادت امام، القاب، کنیه، نصوصی که بر امامت ایشان وارد شده است و بسیاری از ویژگیهای امام رضا و نیز اخبار ولایتعهدی و نیز جریان شهادت ایشان که کلینی بر آن تأکید بسیاری مینهد- و شاید خواسته با این تأکید به مصاف شیعیانی برود که مأمون، خلیفه عباسی را فردی شیعهدوست معرفی میکردند و درنتیجه شهادت ایشان را نمیپذیرفتند – از مواردی است که کلینی درباره امام رضا نقل کرده است.
پس از کلینی، شیخ صدوق، تقریبا در زمینهای از کتب گوناگون و متنوع که بهدست خود شیخ صدوق پدید آمده بودند، به ارائه تصویر کاملا جامعی از امام پرداخت.
«عیون اخبار الرضا» که یکی از این نگاشتههای پرشمار است، در واقع اولین اثر مستقل درباره زندگی امام رضا(ع) است.
هر چند شیخ در دیگر رسالهها و کتابهای خود نیز جا به جا به ذکر اخبار و آثار امام میپردازد، علل الشرایع و الاحکام، معانی الاخبار، کمالالدین و تمام النعمه، الامالی و الخصال از جمله این کتابهاست.
خبر شهادت امام و خشمگینشدن مامون از ایشان، از مواردی است که علاوه بر عیون اخبار الرضا علیهالسلام در علل الشرایع هم آمده است. هر چند شیخ، صحتآن را برعهده نمیگیرد (عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 237 و 238 و عللالشرایع، ج 1، ص 228) .
گزارش شیخ مفید را که در واقع بسیاری از روایات خود را از استادش صدوق فرا گرفته است، در حقیقت باید حد وسط مقالات صدوق از یک سو و گزارشهای مورخینی چون طبری و ابن اثیر از دیگرسو به حساب آورد.
شیخ مفید ضمن آوردن گزارش اصرار های مامون به امام رضا برای پذیرش خلافت، تنها به اظهار مخالفت امام رضا بسنده نموده است.
او مینویسد: حضرت با این کار مخالفت کرده، فرمود: از این سخن تو به خدا پناه میبرم! و از اینکه کسی آن را بشنود. مامون دیگر بار کسی را نزد حضرت فرستاد که بگوید: حال که از پذیرش خلافت خودداری میکنی، به ناچار باید ولی عهدی مرا بپذیری، حضرت به سختی از این کار خودداری فرمودند و آنگاه مامون داستان شورای شش نفره عمر را یادآور گردید که اگر یکی از آنان رای اکثریت را نمیپذیرفت گردنش زده میشد و اینکه علی بن ابی طالب هم جزء آن شش نفر بوده است.
اینجا بود که امام به ناچار و به این شرط که در امور دخالت نکند، پذیرفت که ولی عهد مامون باشد.
(الارشاد، ج 2، صص 364-363)